
جهاد ولایی
در ادامۀ بحث (جلسۀ 18، 26 محرم 1446) به تبیین موضوع «جهاد ولایی» میپردازیم.
امروز در دنیایِ پُرتلاطم آخرالزمان، ما ایرانیها هستیم که میتوانیم هدف خلقت الهی را محقق کنیم. هدفی که تنها با حاکمیت انسان کامل تحقق مییابد. حاکمیت همان کسی که امروز از نظرها پنهان است. در حقیقت یک سَر ظهور امام زمان(عجلاللهفرجه) و تعجیل در فرج ایشان به کیفیت حرکت ما بستگی دارد. چرا که نور ولایت فقیه بر جان ما ایرانیها تابیده است. بنابراین وظیفۀ یاری امام زمان(عجلاللهفرجه) بیش از سایر مسلمانان جهان، بر دوش ماست.
امروز جوامع مسلمان کم نداریم؛ پس چرا پردۀ غیبت کنار نمیرود و حکومت الهی تشکیل نمیشود؟
اسلامی بودنِ جامعه و مقید بودن به نماز، روزه، خمس، حجاب و... به معنای اجرای کامل دین در آن جامعه نیست. این نکته تلنگری برای تکتک ماست که تا کی میخواهیم به ظاهر دین بسنده کنیم؟! چرا عمیق حرکت نمیکنیم تا دین را در وجود خود بیابیم و در بطن زندگی، سبک تفکر و خلقیاتمان پیاده کنیم؟!
ما مسئولیت داریم از سطحینگری در دین بگذریم و از زندگی روزمره عبور کنیم؛ چون فقط با عمیق شدن در دین میتوانیم تأثیر سبک زندگی غربی را خنثی کنیم تا زندگی ما رنگ و بوی ولایی بگیرد. زندگی در سایۀ انقلاب اسلامی به ما فهماند که باید حاکمیت نفس اماره را کنار بزنیم. چراکه دینداری حقیقی با دلم میخواهدها، سازگار نیست؛ حتی اگر به میل خود نماز بخوانیم. چه برسد به اینکه طبق میل شخصی خود حاکم انتخاب کنیم تا بر جامعۀ اسلامی حکومت کند.
پس جوانِ ایرانی، امروز باید از سطح دین عبور کند. وگرنه دینداری او جز روزمرگی ثمری ندارد. همان دینداری ظاهری که در ممالک اسلامی مثل عربستان میبینیم. چه تعداد از حکومتهای مسلمان دنیا امروز اسلام ناب محمدی را به مردم خود یاد میدهند و حقیقت دین، یعنی دینداری ولایی را اجرا میکنند؟ ایران تنها کشوری است که قانون آن طبق اسلام ناب محمدی است. قانونی که اجازه نمیدهد در جامعه فساد علنی انجام شود تا دینداری ولایی را پیاده کند.
انسان ولایی در دینداری دغدغهمند است؛ یعنی به ظاهر عبادات بسنده نمیکند و به دنبال سِرّ نماز، سرّ روزه، سرّ شهادت و... است؛ او همۀ رفاه و راحتیِ خود را فدای زمینهسازی دولت الهی یعنی حاکمیت انسان کامل میکند. چون میداند کسی که برای نجات بشریت تلاش نکند، هرچقدر هم خدا را عبادت کرده باشد، عاقبت یک حیوان بهشتی بیش نیست.
جوان امروز، فرزند خون شهدا، فرزند زحمات امام خمینی(رحمةاللهعلیه) و امید فرج امام زمان(عجلاللهفرجه) است. اگر بخواهد قدردان امام راحل و پاسدار خون شهدا باشد، باید سنگهایش را با خودش وابکند و تصمیم بگیرد خواستههای نفس خود را فدای امام زمان(عجلاللهفرجه) کند؛ یعنی از خواستههای شخصی و راحتیهای جزئی عبور کند و به آدم خوب شدن قانع نباشد. خوب شدن کار سختی نیست! فهم حقیقت دین و مجری آن بودن سخت است.
حضرت یارانی میخواهد که به کمال انسانی رسیدهاند. پس جوان امروز باید در جهت کمال حرکت کند. به همین دلیل آشنایی با انسانشناسی ولایی و جهاد ولایی لازم دارد.
خدا انسان را خلیفۀ خود در زمین قرار داد[1] و راه خلافت او را نیز در زمین باز گذاشت. اصلاً هدف از خلقت، خلافت انسان در زمین است. خدا تمام اسماء و صفاتش را به آینۀ وجود انسان تاباند تا انسان در تمام حرکات و سکناتش، خدا را نشان دهد که این همان ولایت است.
در مناجات شعبانیه میخوانیم: «اِلهی هَب لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلیکَ»[2] درخواست انقطاع یعنی به دینداری سطحی قانع نبودن و رسیدن به انسانیت، نورانیت و روحانیت را کمال خود ندیدن. چراکه طی این مراتب، تمامیت در دین است ولی کمال انسان، به درک مقام ولایت یعنی فانی کردن خواست خود در خواست و ارادۀ خداست.
علامه طباطبایی بین دو اصطلاح «تمام» و «کمال»، تفاوت قائل است؛ به اعتقاد ایشان، هر چیز زمانی به تمامیت میرسد که وقتی با سایر اجزا ضمیمه شود، آثاری که از آن انتظار داریم، مترتب شود. اما کمال هر چیزی، وصف یا اثری است که وقتی موجود آن را دارا شد، تازه وسعت پیدا میکند و اثر بالاتری میگیرد.[3]
تمامیت یک چیز وقتی است که اجزای آن به هم وصل شود؛ مثلاً وقتی اجزای موبایل به درستی به هم وصل شوند، چیزی به نام موبایل به وجود میآید. بیشتر ما پس از گذشت چند سال موبایل خود را عوض میکنیم و مدل بهتری میخریم. چرا ما به همان موبایل قدیمی قانع نیستیم؟ مگر نمیتوانیم با همان کارمان را راه بینداریم؟!
موبایل قدیمی تمامیت دارد؛ اما چون کامل نیست، سراغ مدل بالاتر میرویم. با این حساب چطور میتوانیم به تمامیت خود قانع شویم و در پی کمال انسانیمان نباشیم؟ بسیاری از ما حتی به تمامیت خود در دینداری یقین نداریم، چه رسد به کمال! و هنوز حتی الفبای کمال انسانی را نمیشناسیم. رسیدن به کمال با مقاومت در برابر سختیهای درونی و بیرونی حاصل میشود.
بشر مدام به دنبال پیشرفت تکنولوژی است؛ کارخانهها هرگز به مدلهای قدیمی محصول خود قانع نیستند و مدلهای جدیدتری میسازند تا تمامیت آن شیء را به کمال برسانند. یعنی با جمع شدن اجزای یک دستگاه، کار سازندۀ آن تمام میشود؛ اما تمام شدن، تازه آغاز فزونبخشی است. مثل دانهای که با جوانه زدن، تازه ساقه، برگ و در نهایت میوه میدهد. آن وقت خدا چطور میتواند با اتمام خلقت، مسیر کمال را باز نگذارد؟!
با تمامیت خلقت در زمین، سیر نزول تمام شد. اما این تازه آغاز فزون شدن و رشد کردن است و مسیر بینهایت به سوی کمال یعنی ولایت گشوده میشود. حال انسانی را در نظر بگیرید که سختیها را به جان خریده و مسیر تمامیت را طی کرده؛ مثلاً عالم، شجاع، عفیف و... شده است. این انسان تمام است؛ اما کامل نیست. چون کمال او این است که با ادراک فقرش، بینهایت وسعت بگیرد و جانشین خدا بر زمین شود. مثل لامپی که با ادراک نیاز برق، به پریز وصل میشود و بینهایت برق از منبع، دریافت میکند. این همان ولایت است.
در ادامه، علامه حقیقت و ماهیت کمال را میل انسان به آخرین حد وجودش معرفی میکند که همان انقطاع الیالله است. دایرۀ وجودی انسان، تحقق استعداد او در خلافت خدای سبحان و سیطره بر هوای نفس و شیطان است.
حال میخواهیم با یک مثال این انقطاع را تبیین کنیم. اکثر ما بدن سالمی داریم، خیال و اندیشهمان فعال است، آدم خوبی هستیم، نماز میخوانیم، روزه میگیریم و...؛ یعنی به تمام معنا مقید به شریعت هستیم. حتی مراتب نفس را طی میکنیم و انسانی روحانی و نورانی شدهایم. خودمان را عابد، زاهد و عارف میدانیم. تمام هستیم، اما کامل نیستیم. چراکه تمامیت نمیتواند فقر را از ما بردارد. بنابراین به ولایت وصل نشدهایم و از مقصدی که همه به سویش برمیگردیم درکی نداریم: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»[4]
بازگشت به طرف الله، مستلزم منقطع شدن از تمامیتها و جدا شدن از خودبینیهاست. اینجاست که جز فقر چیزی از خود نمیبینیم. دیدن فقر خود، ما را به عرفان و معرفت میرساند. آن هم ابتدا عرفان به تمامیت خود. به همین دلیل در مناجات شعبانیه نتیجۀ انقطاع، عرفان به خدا و قطع امید از جز خدا معرفی میشود: «فأكونَ لَكَ عارِفا و عَن سِواكَ مُنحَرِفا»[5] و در مرحلۀ بعد، سالک حجابهای نوری را پاره میکند و به معدن عظمت و بزرگى میرسد.[6]
این حجابهای نوری همان تمامیت است. به همین دلیل اکثر شریعتمدارها، در مقایسه با کسانی که به شریعت پایبند نیستند بداخلاقتر، بهانهگیرتر و پرتوقعترند! چون آنها تمامیت را با کمال یکی میدانند. فکر میکنند اگر به تمامیت رسیدند، به کمال هم رسیدهاند. پس بقیۀ آدمها را ناقص میبینند. چنین افرادی برای اینکه درست تربیت شوند، نیاز به مربی دارند. در تمامیت، امکان جولان هوای نفس وجود دارد. چون انسان در این مقام خودش را در آینۀ کاملتر از خودش که خداست، نمیبیند. پس به فقر خود پی نمیبرد و نالهای به درگاه خدا ندارد تا به منبع کمالات وصل شود.
بنابراین همۀ ما نیاز به مربی و تربیت ولایی داریم. تا مربی به ما بفهماند چاق نیستیم، ورم کردهایم. فقط توهم چاقی داریم. در واقع مربی با سوزن ولایت، وَرم را از ما میگیرد و اجازه نمیدهد نماز و روزه، ما را دچار عجب و غرور یا ریا کند. او دست ما را میگیرد تا به وسیلۀ عبادات، به سوی کمال حرکت کنیم.
به اعتقاد علامه طباطبایی معیار سعادت و شقاوت قرب و بعد نسبت به خدای سبحان است. به هر میزان که به کمال مطلق نزدیک باشد، سعید و به هر میزان از او دور باشد، شقی و پلید است. میزان سعادت و شقاوت ما، تمامیتمان نیست. حرکت در مسیر کمال است که سعادت و شقاوت ما را تعیین میکند.[7]
[1]- اشاره به سورۀ بقره، آیۀ 30: «اِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً».
[2]- فرازی از مناجات شعبانیّه: خدایا کمال انقطاع به درگاهت را به من ببخش.
[3]- ترجمه تفسیر المیزان. جلد2. ص111.
[4]- سورۀ بقره، آیۀ 156.
[5]-فرازی از مناجات شعبانیه.
[6]- همان: «حتّى تَخرِقَ أبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النُّورِ فتَصِلَ إلى مَعدِنِ العَظَمَةِ»
[7]- ترجمه تفسیر المیزان. جلد2، ص689.
نظرات کاربران